تیر ماه هم گذشت و زندگیم همان است:ا
*یادم باشد یه آهنگ بی کلام شاد شاد روی وبم بذارم البته بعدهااا:ا
**موقعی که وبم را باز کردم و چشمم افتاد به عروس وبلاگ، هری قلبم ریخت، با خودم گفتم آیا این روزها را میچشم اینقدر این زمان و عمر و سن و سال برام مهم بوده و هست که این نشدنه در طی این سالها به کلی ناامیدم کرده
نمیخواستم فاز منفیام رو بنویسم ولی انگشتانم غیر ارادی دارن مینویسن
***بعدش دیدم عروسی تو پاییزه، گفته نه من نمیخوام عروس پاییز شم ولی منظره عکسش خیلی خوشگله و بعدش گفتم دعا کن عروس شی گور بابای فصل وقوعش:اا
****تقریبا یک ماه دیگه تولد وبلاگمه، نمیخوام این یکی وب هم بعد یه مدت بخاطر اتفاق خوب نیفتاده حذف بشه چون یکی دوسش دارم و نوشته هام پر از نکات برای بهتر شدن فضای وبلاگه
درباره این سایت